بهنام اخوت | شهرآرانیوز؛ دلتنگیهایش برای دیدار خانواده، او را ۴۵ روز بعد از حضور در محل خدمت سربازی بهسمت خانه کشاند و حالا فرزندانش چندروزی است که دلتنگ دیدار پدر هستند. استاد علی باغبانباشی، اسطوره دوومیدانی نهتنها خراسان بلکه کشور، حالا دیگر چهره در نقاب خاک کشیده و در نودوهفتسالگی به سبب کهولت سن و بیماری، دار فانی را وداع گفته است؛ خبر کوتاه و تلخی که فقط جامعه دوومیدانی کشور را در بهت و حسرت فرو نبرد و جامعه ورزش را متأثر کرد.
مردی که استقامت در زندگی را از فلسفه ماراتن یاد گرفته بود و شاید بهخاطر همین بود که در طول عمر نزدیک به یکقرنش همواره با تنی سالم و استوار ایستاده و زندگی میکرد. زندگی مرحوم علی باغبانباشی سرشار از خاطرات ریزودرشت و گفتهها و ناگفتههایی است که مرور و بازخوانیاش خالی از لطف نیست. آنچه در ادامه از نظر خواهید گذراند، چند فرازی از زندگی مردی است که استقامت را نهتنها با دویدن در پهنای دههزارکیلومتری و افتخارآفرینی، بلکه با استواری در سالمزیستن، معنا کرد.
این را وقتی هنوز گرد پیری به روحش ننشسته بود، میگفت: بچه که بودم، توی محله پاچنار طرقبه، گاهی شیطنتم میگرفت و کوزه دست بچهها را میانداختم و پا به فرار میگذاشتم. دیگر هر جا کوزه شکستهای بود، میگفتند کار علی است. علی باغبانباشی از آن بچههای پُر شر و شوری بود که از همان کودکی خوب میدوید؛ دویدنهایی که اعجاب انگیز بود، اما کسی حواسش به کشف یک استعداد ناب نبود تا اینکه آن اتفاق افتاد؛ اتفاقی که مسیر زندگی علی را تغییر داد. خدمت سربازی که آن روزها اجباری نامیده میشد، علی را مرد کرد. فرمانده، شیرینترین جریمه را به پسری داد که از سر دلتنگی خانه و خانواده، پادگان را ترک کرده بود. علی و ۴ همراهش به خط شدند تا دور پادگان به مسافت ۱۰۰۰ متر را ۴ بار بدوند؛ جریمهای که همراهانش را از نای انداخت و او را از تکاپو نینداخت.
فرمانده چشم هایش را میمالد. کلاه از سر برمی دارد و دستی به سرش میکشد. همه منتظرند تا غرش و فریادش را دوباره بشنوند، اما او این بار دقیق به چهره علی خیره میماند. این بار از او آرامتر میپرسد: یعنی تو الان ۴ دور را زدی؟ و علی پُر صلابتتر از قبل و بدون آنکه نشانی از خستگی در صورتش باشد، میگوید: بله قربان.
فرمانده هنگ، این بار واقعا هنگ میکند. بهتی که از سر خوش روزگار برای علی با یک تصمیم بزرگ همراه میشود. فرمانده میگوید: برو خودت را برای مسابقات آماده کن پسر....
خاطره پادگان را که تعریف میکند، چند دقیقهای چشمانش راه میکشد. آن روز استاد علی باغبانباشی در خانه اش میزبانمان بود. خاطرات را کم و زیاد به یاد میآورد، اما هر کدام را که به زبان میآورد، چند دقیقهای چشمانش به تاریخ راه میکشید تا با سؤال بعدی ما به خود بیاید. هنوز تصویر آخرین گامهای استوار استاد با آن عصا که زیر دستش حقیر مینمود، توی ذهنمان است؛ تصویر آخرین گفت وگوی استاد با شهرآرا ورزشی. اولین و تنها مشعل دار بازیهای آسیایی ۱۹۷۴ تهران بارها داستان حضورش در سعدآباد و اولین دویدنهای رسمی اش که رکوردها را جا به جا کرد، تعریف کرده است؛ اما با وجود این هیچ وقت هیچ کس از شنیدنش سیر نمیشود، چرا که یک دنیا افتخار و احترام، پشتش نهفته است.
استاد یک راست از پادگان به سعدآباد میرود و در مسابقهای که حتی لباس و کفش هم نداشت، رکورد استاد مرحوم محمدرضا صابری را میشکند و بعد عازم امجدیه میشود؛ رقابتهای قهرمانی کشور که عیار واقعی او را به تاریخ نشان میدهد. این بار عزیز منفرد بود که رکوردش دستخوش نبوغ و استعداد شگفت انگیز علی باغبانباشی شد. این آغاز راه آسیایی او بود....
استاد مرحوم علی باغبانباشی یک خاطره معروف دارد؛ خاطرهای که بارها تکرار میکند و هر بار بغض امیل زاتوپک، قهرمان جهان، در آن به بهترین شکل تصویر میشود. باغبانباشی در رقابتهای قهرمانی جهان و در مبارزه با قهرمان افسانهای دوی ماراتن، امیل زاتوپک ایتالیایی، موفق به شکستن رکورد او میشود. هنوز جمله زاتوپک در گوش ورزش دوستان ایرانی که بارها از زبان مرحوم باغبانباشی بیان شده است، میپیچد: «حالا تو قهرمان جهان هستی»؛ اما فتحهای بزرگتر علی باغبانباشی، قهرمانی دوی ۵۰۰۰ متر بازیهای آسیایی ۱۹۵۱ دهلی و نایب قهرمان رقابتهای آسیایی ۱۰ هزار متر ۱۹۵۸ توکیو است؛ جایی که اسطوره، نامش را در سطح آسیا بر سر زبانها انداخت.
مرحوم علی باغبانباشی چند بار در سالهای اخیر کارش به بیمارستان کشیده بود، اما هر بار اسطوره از جدال با مرگ سربلند بیرون آمده بود تا اینکه بار آخر هفته گذشته کار استاد به بیمارستان کشید. کهولت سن و بیماری، امانش را بریده بود؛ اما علی باغبانباشی مرد روزهای سخت بود. آخرین ویدئوها از حضور این اسطوره تمام نشدنی دنیای دوومیدانی نشان میدهد مرحوم باغبانباشی تا لحظه آخر درست شبیه تمام استواریهای دوندگان ماراتن، استقامت کرد. استاد علی باغبانباشی سرانجام در نخستین روزهای آبان ۱۴۰۰ دار فانی را وداع گفت تا روی سنگ قبرش این چنین ثبت شود: آغاز، ۱۵ شهریور؛ پایان، ۶ آبان ۱۴۰۰.